معنی سخنران و خطیب
حل جدول
ناطق
واعظ، ناطق، سخنگو، ناطق، خطبه خوان، متکلم
سخنران
خطیب
خطیب
سخنران
سخنران و واعظ
خطیب
لغت نامه دهخدا
سخنران. [س ُ خ َ] (نف مرکب) شاعر و راوی. (آنندراج):
ور مرا آینه در شانه ٔ دست آید من
نقش عنقای سخنران بخراسان یابم.
خاقانی.
|| خطیب.
فرهنگ عمید
فرهنگ واژههای فارسی سره
سخنران
کلمات بیگانه به فارسی
سخنران
فرهنگ فارسی هوشیار
سخنران، نوشته خوان، اندرز گوی انجمنیک خواستگار مردی که زن می خواهد (صفت) مرد خطبه خوان سخنران، واعظ. جمع: خطبا ء (خطبا) .
فرهنگ فارسی آزاد
خَطِیْب، واعظ- سخنران- کسیکه خطبه میخواند- عقد کننده (جمع:خُطَباء)،
مترادف و متضاد زبان فارسی
خطبهخوان، سخنران، سخنگو، متکلم، ناطق، نطاق، واعظ،
(متضاد) مستعمع
معادل ابجد
1588